محل تبلیغات شما

(به استاد امیری فیروزکوهی)

فیروز باد کوه دماوند و کردرش
کاستاده چون امیری در پیش لشکرش

آن کوه های خرد و کلان پیش روی او
خود لشکر وی اند، ستاده برابرش

و آن جای جای چادرک مه به دره ها
گویی به پاست خرگه خیل مظفّرش

آن سیمگونه قله وی اندر آفتاب
از نقره طلاست یکی خود بر سرش

وان ابرک سفیدک برجسته بر ستیغ
گویی پری است بر زده بر فرق مغفرش

خورشید شعر ماست، امیر سخن، امیر
و آن دیگران کواکب و اقمار انورش

من خود به شعر تازه، از اقمار اوستم
مسعود باد این ثمر ماه منظرش

و ندر میانه، مدّعی سست نظم را
تنها برازد آن که شود دُبّ اصغرش

من این چکامه زان به مدیحش سروده ام
کو می کند ثنای خدا و پیمبرش

تا می دهد به هدیه، بهاران به طزفِ جو
هم خرمن شقایق و هم دشت عبهرش

تا می توان به نظم دری، شعرتر سرود
کاندر جهان نیابی هم سنگ و همسرش

باد استوار قامت استاد ما، امیر
همچو چکامه های چو سدِّ سکندرش

پای سخن نهاد ز کوه استوارتر
زیبد اگر ستیغ برآید برابرش

با وی، به آن که در سخن آیم به قله باز
فیروز باد کوه دماوند و کردرش

دکتر سیدعلی گرمارودی

نان گران است؟ ما نمیدانیم

می‌گوید از شکستن سرو تناورش

یارب به قدر قدر تو نشناختم تو را

کوه ,باد ,دماوند ,هم ,سخن ,جای ,دماوند و ,باد کوه ,کوه دماوند ,آن که ,فیروز باد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها